کتاب «فلسفه تطبیقی» اثر پل ماسون اورسل، با ترجمه و تحقیق قاسم پورحسن، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، و زهرا حاجیشاهکرم، بهزودی در قالب یک اثر پژوهشی ۳۵۰ صفحهای منتشر خواهد شد. این کتاب با پیشگفتاری مفصل از مترجمان به حجم حدود ۱۰۰ صفحه، به بررسی ریشهها، تفاوتها و نقاط اشتراک دو سنت فکری شرق و غرب میپردازد و تلاش دارد تصویری دقیق و تحلیلی از فلسفه تطبیقی ارائه دهد.
فلسفه تطبیقی؛ تلاشی برای عبور از مرزهای فکری
در دنیای امروز، تمایز میان «شرق» و «غرب» دیگر آن وضوح گذشته را ندارد. تعاملات فرهنگی و فکری میان این دو حوزه باعث شده مرزهای سنتی اندیشه تا حد زیادی کمرنگ شوند. برخلاف دیدگاه رودیار کیپلینگ که شرق و غرب را دو قطب غیرقابل جمع میدانست، این کتاب نشان میدهد که گفتوگوی فلسفی میان این دو سنت نهتنها ممکن، بلکه ضروری و ثمربخش است.
جی. لارسون نیز در مقدمه کتاب «تفسیر فراسوی مرزها» تأکید میکند که عبور از مرزهای فرهنگی در فلسفه، به پیچیدگی عبور از مرزهای زبانی نیست. این دیدگاه، زمینهای فراهم میآورد تا فلسفه تطبیقی بتواند به عنوان ابزاری برای درک متقابل و باروری اندیشهها مورد استفاده قرار گیرد.
ریشههای تاریخی و چالشهای مطالعات تطبیقی
مطالعه تطبیقی اندیشهها، سابقهای دیرینه دارد و از دوران تعامل ایرانیان و یونانیان آغاز شده است. با این حال، در قرون اخیر، بهویژه در قرن نوزدهم، پژوهشگرانی مانند اشلگل و ماکس مولر توجه ویژهای به شرق نشان دادند. یکی از چالشهای اصلی این مطالعات، غلبه نگاه غربمحور و بیتوجهی به نقش تمدنهای شرقی مانند ایران، هند و مصر در شکلگیری اندیشه فلسفی بوده است.
سیطره دیدگاههای کانتی و هگلی که فلسفه را ذاتاً غربی و یونانی میدانستند، موجب شد بسیاری از پژوهشها بهطور ناعادلانه سنتهای شرقی را نادیده بگیرند. این نگاه، بزرگترین مانع در مسیر شناخت جامع و تطبیقی فلسفههای جهان بهشمار میرود.
پل ماسون اورسل؛ پیشگام فلسفه تطبیقی
پل ماسون اورسل، فیلسوف و شرقشناس فرانسوی، از نخستین اندیشمندانی بود که فلسفه تطبیقی را بهصورت علمی و روشمند دنبال کرد. او با بهرهگیری از آموزههای استادانی چون برگسون، دورکیم و لالانده، و با آموختن زبانهای سانسکریت، تبتی، چینی و عربی، توانست ارتباطات عمیقی میان فلسفههای اروپا، هند و چین برقرار کند.
در رساله دکترای خود، اورسل تلاش کرد با استفاده از پوزیتیویسم و روش تطبیقی، شباهتها و تفاوتهای نظامهای فکری شرق و غرب را شناسایی کند. او معتقد بود که مقایسه فلسفهها باید بر اساس نقش و کارکرد مفاهیم در سنتهای مختلف صورت گیرد، نه صرفاً بر پایه شباهتهای ظاهری.
ساختار کتاب و محورهای اصلی
کتاب «فلسفه تطبیقی» شامل یک مقدمه و دو بخش نظری و کاربردی است. در مقدمه، چهار موضوع کلیدی بررسی شدهاند:
- تعریف فلسفه تطبیقی
- اهمیت آن در شناخت نظامهای فکری
- روششناسی تطبیقی
- چالشهای فلسفه تطبیقی میان شرق و غرب
در بخش نخست، چهار فصل به موضوعاتی چون تحصلیگرایی، روش تطبیقی، مفهوم آنالوژی و محیط فکری اختصاص یافتهاند. نتیجهگیری این بخش، به مطالعه تطبیقی تاریخ اندیشه انتقادی ذهن میپردازد.
اورسل در این کتاب از زمینهگرایی دفاع میکند و معتقد است که هر اندیشه فلسفی باید در بستر تاریخی، اجتماعی و فرهنگی خود تحلیل شود. او با مقایسه عقلگرایی یونانی (افلاطون و ارسطو) با مکاتب شرقی مانند ودانتا و سامخیا، تفاوتها و شباهتهای مفاهیمی چون حقیقت و هستی را بررسی کرده است.

کتاب «فلسفه تطبیقی» اثری ارزشمند برای علاقهمندان به فلسفه، مطالعات فرهنگی و گفتوگوی بیناسنتی است که میتواند افقهای تازهای در شناخت و تعامل میان اندیشههای شرق و غرب بگشاید.

من فارغالتحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی هستم و از همان دوران دانشجویی به نقد ادبی و دنیای کتاب علاقهمند بودم. فعالیت حرفهای خودم را از سال ۱۳۹۴ با نوشتن یادداشتها و نقد کتاب در یک وبلاگ شخصی آغاز کردم. پس از کسب تجربه، به عنوان نویسنده و ویراستار با چندین نشریه فرهنگی و ادبی همکاری کردم و اکنون به عنوان دبیر سرویس ادبیات و هنر در یک مجله معتبر فرهنگ و ادب فعالیت میکنم. تلاش من این است که پلی باشم بین نویسندگان و خوانندگان و آثار ارزشمند را به جامعه معرفی کنم.
























Leave a Reply