رسانه ملی و دغدغه دیرینهٔ نسل نو: تحلیلی بر فرسایش تولیدات کودک و نوجوان و نبرد نابرابر با غولهای جهانی
زمانی بود که در خانههای ما، صدای «زیزیگولو آسیپاسی دراکوتا تابهتا» یا شیطنتهای «مجید» و «کلاهقرمزی»، حکم ضربان قلب یک نسل را داشت. صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران به عنوان رسانهای با رسالت ملی و فرهنگی، نقشی محوری در شکلدهی به خاطرات، هویت، و ارزشهای چندین نسل از کودکان و نوجوانان این مرز و بوم ایفا کرده است. از دهههای ۶۰ و ۷۰ شمسی، با تولیداتی نظیر «خونه مادربزرگه»، «قصههای مجید»، «شهر موشها» و برنامههای زنده مثل «عموپورنگ»، شاهد خلق برندهای فرهنگی ماندگار بودیم که مرزهای سرگرمی را درنوردیده و به بخشی از بافت فرهنگی جامعه تبدیل شدند.
اما در عصر حاضر، که اقیانوس بیکران محتوای جهانی تنها با یک کلیک در دسترس است، این سوال حیاتی مطرح میشود: سهم واقعی کودکان و نوجوانان ایرانی از تولیدات رسانه ملی چیست؟ و آیا مسیر تولید محتوای بومی، که زمانی اوج میگرفت، اکنون در مسیری از افول تدریجی قرار گرفته است؟

سیر نزولی یک رؤیا: از “عصر طلایی” تا “قابهای خالی”
با نگاهی به گذشته، میتوان مسیری پرفراز و نشیب را در حوزه تولیدات کودک و نوجوان تلویزیون مشاهده کرد:
- دهه ۷۰: اوجگیری و نوآوری: این دهه را به حق میتوان عصر طلایی برنامهسازی کودک دانست. حضور خالقان متعهد و متخصص مانند مرضیه برومند، ایرج طهماسب و بیژن بیرنگ، و همراهی مدیریتهای فرهنگی همدل، به تولید آثاری منجر شد که نه تنها از نظر کیفی در سطح بالایی بودند، بلکه کودکان و نوجوانان را به عنوان کنشگران اصلی و نه صرفاً حاشیهای، در داستانها به تصویر میکشیدند. این آثار هویتساز، منظومهای واقعی از روابط کودک با خانواده و جامعه را منعکس میکردند.
- دهه ۸۰ و ۹۰: روگردانی و فرسایش (دیالکتیک سقوط): پس از این اوج، به تدریج شاهد افت شدید در کیفیت و کمیت تولیدات بودیم. تغییر اولویتهای مدیریتی به سمت تولیدات «فاخر» رده الف ویژه و کمتوجهی به سریالهای عامهپسند بدنه، عرصه را برای تولیدات کودک تنگ کرد. کودکان و نوجوانان که زمانی قهرمانان اصلی بودند، به حاشیه داستانها رانده شدند یا صرفاً نقشهای تزئینی و متأثر از مشکلات والدین را ایفا کردند. این فقدان برندسازی مستمر و تولیدات ضعیف داستانی در این دو دهه، عملاً مخاطبان نسل نو را از “جعبه جادویی” دور و به سمت پلتفرمها و محتوای جذابتر خارجی سوق داد. به بیان دیگر، روندی از “تکامل تدریجی به سوی اضمحلال” طی شد.
میدان جنگ نابرابر: تهاجم فرهنگی و چالشهای مزمن
امروز، تلویزیون در یک نبرد فرهنگی جهانی برای جلب نظر مخاطب کودک و نوجوان در برابر غولهایی مانند دیزنی، پیکسار، و سیل عظیم محتوای پلتفرمهای چینی و کرهای قرار گرفته است.
- ضعف در رقابت فنی و بصری: یکی از مهمترین چالشها، فاصله عمیق تولیدات داخلی از نظر کیفیت فنی و جذابیت بصری در مقایسه با استانداردهای جهانی است. کمبود بودجه مزمن، به عنوان هسته مرکزی این چالشها، اجازه نمیدهد انیمیشنها و برنامههای ایرانی در حوزه پویانمایی و داستانپردازی به روز شوند.
- تهاجم سبک زندگی: در غیاب محتوای جذاب بومی، کودکان و نوجوانان به سادگی در معرض تأثیرات سبک زندگی خارجی قرار میگیرند. همانطور که رئیس سازمان صداوسیما نیز تأیید کرده است، سریالهای کرهای، که نمونهای از این تهاجم فرهنگی هستند، با سرعت در حال نفوذ به لایههای هویتی نسل جوان بوده و بدون نظارت کافی، ارزشها و آداب و رسوم ناسازگار با فرهنگ ایرانی را به خورد مخاطب میدهند.
نکته محتوایی و افزودنی: اگرچه شبکههای تخصصی کودک و نوجوان (پویا و نهال) تلاش کردهاند تا با رویکرد تربیتی و تأکید بر الگوهای بومی، سهم خود را حفظ کنند، اما فقدان سرمایهگذاری برای خلق «پدیدههای» جدید و برندهای ملی قدرتمند، باعث شده است که این تلاشها همپای سرعت تحولات جهانی پیش نروند.
راهکارها: از یکپارچهسازی تا برندسازی اقتصادی
با وجود این چالشها، تحولات اخیر در ساختار رسانه ملی، مانند ادغام تولید و پخش شبکههای کودک و نوجوان با مرکز صبا و تشکیل «مرکز رسانه کودک و نوجوان»، نشاندهندهٔ درک این دغدغه و تلاش برای ایجاد یک چرخهٔ یکپارچه است.
برای احیای این حوزه، راهکارها باید فراتر از بازتولید صرف محتوا بروند و بر موارد زیر تمرکز کنند:
- اولویتدهی به کیفیت و جذب استعداد: بودجهدهی باید بر تولید آثار معدودی با کیفیت رقابتی جهانی (مانند نمونههای موفق مانند «پهلوانان» و «تهران ۱۵۰۰») تمرکز کند و از پخش صرف انیمیشنهای خارجی و تکرار مکررات اجتناب شود. جذب نویسندگان و کارگردانان نسل جوان با دیدگاههای خلاقانه و بهروز، امری ضروری است.
- تکمیل چرخه برندسازی و تجاریسازی: تولیدات رسانهای موفق باید به چرخهای کامل از تولید، مصرف تجاری و برندسازی تبدیل شوند. شخصیتهای محبوب ایرانی باید قابلیت تبدیل شدن به کالاهای فرهنگی (مانند نوشتافزار و اسباببازی) را داشته باشند تا هم هویت ملی تقویت شود و هم یک چرخهٔ اقتصادی پایدار برای تولید محتوای آینده ایجاد شود.
- نقشآفرینی فعال کودکان در داستان: مهمترین عنصر فراموششده، بازگرداندن نقش فعال و کنشگر کودکان و نوجوانان به قلب داستانها است، نه صرفاً حضور حاشیهای آنها برای پر کردن خلاءهای موضوعی چون «فرزندآوری».
به نظر میرسد، زمان آن فرارسیده که رسانه ملی، به جای باختن در این «میدان جنگ فرهنگی»، از یکپارچهسازیهای ساختاری به سمت تولید محتوای هویتبخش، جذاب، و از نظر فنی پیشرفته حرکت کند و جای خالی قهرمانان بومی را در قابهای خالی تلویزیون دوباره پر سازد. آیا تلویزیون ایران میتواند دوباره برای نسل جدید، همان «جعبه جادویی» نوستالژیک و هویتساز باشد؟

من فارغالتحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی هستم و از همان دوران دانشجویی به نقد ادبی و دنیای کتاب علاقهمند بودم. فعالیت حرفهای خودم را از سال ۱۳۹۴ با نوشتن یادداشتها و نقد کتاب در یک وبلاگ شخصی آغاز کردم. پس از کسب تجربه، به عنوان نویسنده و ویراستار با چندین نشریه فرهنگی و ادبی همکاری کردم و اکنون به عنوان دبیر سرویس ادبیات و هنر در یک مجله معتبر فرهنگ و ادب فعالیت میکنم. تلاش من این است که پلی باشم بین نویسندگان و خوانندگان و آثار ارزشمند را به جامعه معرفی کنم.

























Leave a Reply