مجله خبری فرهنگ و کتاب ( بوکی )

روزنگار فرهنگ و کتاب

نقد «سنگ اقبال» مجید قیصری؛ رمانی که از بی‌اعتمادی به ریشه‌های جامعه ایران نهیب می‌زند

5806540

رمان «سنگ اقبال» نوشته مجید قیصری، اثری که پیش‌تر در جایزه جلال آل‌احمد برگزیده شده بود، در چهل‌ودومین نشست انجمن ادبی خورشید با نگاهی تحلیلی مورد نقد و بررسی قرار گرفت. این جلسه به واکاوی لایه‌های پنهان داستان، نمادپردازی‌ها و ابهامات روایی آن پرداخت و جنبه‌های گوناگون این رمان را از منظر سیاسی، اجتماعی، اسطوره‌ای و ادبی زیر ذره‌بین برد. منتقدان در این نشست، «سنگ اقبال» را نه تنها روایتی از خشکسالی و خرافه، بلکه تمثیلی از بی‌اعتمادی عمیق نویسنده به ساختارهای قدرت و جامعه ایران دانستند.

نقد و بررسی رمان سنگ اقبال مجید قیصری

«سنگ اقبال» در کانون توجه منتقدان: روایتی از روستایی محصور در سنت و خرافه

در آغاز نشست، مرضیه نفری به معرفی اجمالی رمان «سنگ اقبال» پرداخت و روستای چهاردیوار را به عنوان فضایی دورافتاده، خشک و محصور توصیف کرد که از همان ابتدا حس انجماد سنت‌ها را به خواننده منتقل می‌کند. شخصیت اصلی رمان، معلمی خسته از زندگی شهری است که به دلایل نامعلوم به این روستا پناه می‌برد. روستای چهاردیوار درگیر بحران خشک‌سالی و کم‌آبی است؛ کمبودی که به محرک اصلی رفتار مردم تبدیل شده و آن‌ها را به جای راه‌حل‌های عملی، به خرافه و آیین قربانی سوق می‌دهد. در تحلیل نمادین این اثر، آب که مظهر حیات، زایش و امید است، نبودش در «سنگ اقبال» به نماد فقدان آگاهی و انسانیت در جامعه تبدیل شده است؛ جایی که زندگی تنها در دعاها و رویاها جاری است.

ابعاد نمادین و سیاسی «سنگ اقبال»: جدال قدرت و قربانی در نگاه مجید قیصری

فاطمه موسوی در بخش تحلیل نمادین و سیاسی «سنگ اقبال»، آن را رمانی ظاهراً آیینی یا زیست‌محیطی خواند که در عمق خود نشانه‌هایی از تمثیل سیاسی را پنهان کرده است. شخصیت «آقابزرگ» به عنوان نماد قدرت مرکزی مشروعیت‌باخته‌ای نمایان می‌شود که در عین اقتدار، هاله‌ای از تقدس نیز بر دوش می‌کشد. «کدخدا» نیز واسطه‌ای میان مردم و این قدرت است که نقشی دوگانه در اطاعت و تحکیم اقتدار آقابزرگ ایفا می‌کند. «قرعه‌کشی سنگ بهره» نماد توزیع تصادفی قدرت یا قربانی در یک ساختار سیاسی است که سرنوشت‌ها نه با عدالت، بلکه با قرعه تعیین می‌شوند و قربانیان از پیش انتخاب شده‌اند. موسوی اقدام آقابزرگ در اندیشیدن به خشونت را نشانه‌ای از درماندگی قدرت و پناه بردن به آن در زمان از دست دادن اعتماد به مردم دانست. او چهاردیواری کوه‌ها را مرزهای یک حکومت خودبسنده توصیف کرد که جریان طبیعی زندگی را قطع کرده و آب، به عنوان نماد شفافیت، در انحصار کوشک آقابزرگ است که خود استعاره‌ای از فساد درونی قدرت به ظاهر مستحکم است. این منتقد، رمان «سنگ اقبال» را فراتر از نقد اجتماعی، نوعی داوری فرهنگی و بی‌اعتمادی به ریشه‌های تاریخی و جمعی ایرانیان دانست که در آن عقل و اختیار از روستا رخت بربسته و سنت موجودیتی اهریمنی یافته است.

«سنگ اقبال»؛ از پادآرمان‌شهر تا معمای بی‌آبی و قدرت

سمیه عالمی در نقد خود به ماهیت پادآرمان‌شهری یا ویران‌شهری «سنگ اقبال» اشاره کرد؛ جامعه‌ای که ویژگی‌های منفی بر آن چیرگی دارند و زندگی در آن برای هیچ انسانی مطلوب نیست. رمان‌های پادآرمان‌شهری با ارائه نسخه‌های افراطی از چالش‌ها، پیامدهای بالقوه انتخاب‌های انسان را متذکر می‌شوند. «سنگ اقبال» نیز از وجوهی می‌تواند یک رمان پادآرمان‌شهری باشد، اما پیرنگ نسبتاً ساده و خطی آن، گاه آن را به داستان بلند نزدیک‌تر می‌کند. از ویژگی‌های پادآرمان‌شهر که در «سنگ اقبال» نیز می‌توان ردپای آن را یافت، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

برجسته‌سازی تنش و ترس در میان جامعه.

نمایش دنیایی تیره‌وتار و سرشار از خرافه و بی‌نظمی.

محدودیت آزادی فردی و سرکوب ابراز احساسات.

ازرا موسوی اما با طرح پرسشی مهم، موضوع کم‌آبی در «سنگ اقبال» را مورد تردید قرار داد. او با استناد به دیالوگ‌های آقابزرگ که از باران خوب در سال‌های گذشته و تصمیم ناگهانی خود برای برگزاری مراسم سنگ بهره سخن می‌گوید، نتیجه گرفت که بحران آب ممکن است تنها دستاویزی برای توطئه‌گری و تثبیت دیکتاتوری آقابزرگ باشد. همچنین، حضور فرماندار در مراسم و بی‌تفاوتی او نسبت به سرنوشت معلم، نشانه‌ای از تأیید دیکتاتوری‌های کوچک‌تر توسط یک دیکتاتوری بزرگ‌تر برای بقای خود تلقی شد. این مسئله همراه با ابهامات پیرامون زندگی مخفیانه آقابزرگ، به مخاطب این امکان را می‌دهد که رمان «سنگ اقبال» را نه فقط قصه‌ای از یک روستای دورافتاده، بلکه تمثیلی گسترده‌تر از وضعیت قدرت و حذف انسان‌های بی‌گناه در یک ساختار خودکامه بداند.

تحلیل شخصیت «آقامعلم» در «سنگ اقبال»: پیامبر یا شاهی ناکام؟

بخش دیگری از نقد به شخصیت‌پردازی «آقامعلم» در «سنگ اقبال» اختصاص داشت. سیده عذرا موسوی به اصرار نویسنده بر شخصیت حقوقی آقامعلم و اجتناب از نامگذاری برای او اشاره کرد و به نشانه‌هایی که کوشیده مشابهت‌هایی میان او و پیامبر اسلام یا کی‌خسرو، شخصیت اساطیری ایرانی، برقرار کند، پرداخت. اما منتقدان این مشابهت‌ها را ناکارآمد دانستند. از نظر آن‌ها، آقامعلم نه چون پیامبری رسالت تزکیه و هدایت امت را به دوش می‌کشد و نه مانند کی‌خسرو پس از نبرد با اهریمن، راه معنویت را می‌پیماید تا منجی بشریت باشد. او فردی منفعل، ناپخته و ساده‌باور است که نه تنها قادر به اصلاح جامعه نیست، بلکه خود به شاهدی قضاوت‌گر بدل می‌شود که در نهایت در فضای نومیدی جامعه دفن می‌شود. این انفعال، مانع از آن می‌شود که خواننده بتواند او را با نمادهای پیامبرگونه، مانند اسب «براق»، ارتباط دهد. سمیه عالمی نیز تأکید کرد که معلم در «سنگ اقبال» نیروی آگاهی‌بخش نیست و در کشمکش میان عقل و سنت، عقلانیت او در مقابل ایمان می‌ایستد و به جای حل گره‌های جامعه، آن را در نومیدی دفن می‌کند.

روایت‌گری مجید قیصری در «سنگ اقبال»: بحران زبان و ناهماهنگی‌های ساختاری

معصومه امیرزاده در بررسی جنبه‌های زیبایی‌شناسانه و زبانی، از «نثر بی‌صدا» در «سنگ اقبال» سخن گفت. او معتقد بود که خویشتن‌داری قیصری در این رمان از حد گذشته و نثر به مرحله‌ای رسیده که فاقد شخصیت زبانی و حتی حداقل‌های تازگی و تراکم ادبی است. جملات ساده و گزارشی‌اند و به دلیل حذف بیش از حد امکانات زبانی، چگالی ادبی خود را از دست داده‌اند. اطناب و کشدار شدن صحنه‌ها، نبود ترکیب‌ها و تعبیرهای تازه، و توصیف‌محوری بدون ایجاد تعلیق، از دیگر نقاط ضعف زبانی «سنگ اقبال» برشمرده شد. این منتقد، به کارکرد نامناسب زبان اقلیمی نیز اشاره کرد؛ جایی که جهان داستان در یک اقلیم شکل می‌گیرد، اما نثر فاقد رنگ و بوی بومی است و از اصطلاحات و لحن ویژه مردمان روستا بهره نمی‌برد. مرضیه نفری نیز «سنگ اقبال» را داستانی سورئالیستی دانست که نشانه‌های فراواقعی در آن دیر ظاهر می‌شوند و به دلیل عدم شخصیت‌پردازی، بسیاری از عناصر داستانی مانند ابیات حماسی شاهنامه یا نمادهای مذهبی، باورپذیر جلوه نمی‌کنند. او همچنین به تعلیق کاذب در داستان اشاره کرد که به جای جذب خواننده، به سکون و ایستایی منجر می‌شود.

«سنگ اقبال» و «لاتاری»: انعکاس خشونت آیینی و سرنوشت محتوم

مرضیه نفری در پایان نقد خود، «سنگ اقبال» را با داستان «لاتاری» اثر شرلی جکسون مقایسه کرد. هر دو اثر با وجود تفاوت‌های فرهنگی و جغرافیایی، در هسته مفهومی خود به نقد خشونت آیینی، خرافه‌زدگی و اطاعت کورکورانه جمع می‌پردازند. در هر دو داستان، جامعه در پوشش سنت و نظم اجتماعی، قتل و قربانی‌سازی را مشروعیت می‌بخشد. «لاتاری» با جعبه سیاه خود نماد سنتی پوسیده اما نافذ است که خشونت را تحمیل می‌کند، و «سنگ اقبال» نیز مجموعه‌ای از باورهای خرافی و ساختار قدرت ریش‌سفیدان را برای تداوم چرخه خشونت به کار می‌گیرد. تفاوت اصلی آنجاست که «لاتاری» فاقد شخصیت روشن‌فکر است، در حالی که حضور معلم در «سنگ اقبال» نوید مقاومتی احتمالی را می‌دهد، اما در نهایت او نیز به بخشی از ساختار منجمد تبدیل می‌شود و به عنوان یک مصلح شکست‌خورده نمایان می‌شود. هر دو پایان رمان، خواننده را با واقعیتی تلخ رها می‌کنند که در آن امید و روشنایی کیمیاست و چرخه باورهای غلط و قربانی‌سازی ادامه می‌یابد.

انجمن ادبی خورشید اعلام کرد که جلسات نقد و بررسی کتاب به صورت ماهانه برگزار می‌شود و در نشست بعدی، رمان «گوژپشت نتردام» از ویکتور هوگو مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت.

مجله خبری فرهنگ و کتاب ( بوکی )


مطالب مرتبط

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *